شامگاه یک شنبه 24 آبان ماه پیامک دوستان رسید که : استاد مصطفی مهدیزاده درگذشت! از هریک از ارسال کنندگان پیامک پرسیدیم علت مرگ چه بود کسی پاسخ دقیق نداشت اما جناب ذاکری ، بازرس شعبه شمیرانات به نقل از استاد صابونچی راد گفت چند روز پیش گفتند گلوی مهدیزاده درد گرفته و پزشکان قرار است گلویش را سوراخ کنند. نه شماره منزل جواب می داد نه موبایل. این پرسش به ذهن خطور کرد که برخی مدیران اجرایی و اعضای شورای عالی که با اتهامات بی اساس طی چند سال اخیر خون به دل این خوشنویس آرام و محجوب کردند ، آیا اکنون چه احساسی دارند؟ پیکر آن عزیز در مشهد مقدس به خاک سپرده خواهد شد. مراسم تشييع پيكر آن مرحوم در تهران،امروز دوشنبه 25 آبان از ساعت 15 تا 15:30 از مقابل ساختمان انجمن خوشنويسان واحد شمال واقع در تجريش، دزاشيب، خيابان كريمي، خيابان سليمي، پلاك 147 برگزار خواهد شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی خوشنویسی ایران ، مرحوم مهدیزاده سال 1385 در مصاحبه با روزنامه قدس ، درباره زندگینامه خود میگوید:
من در سال 1328 در مشهد متولد شدم. ما خانواده اي هفت نفري بوديم. علاوه بر پدرم، مادرم بيشتر مشوق كارهايمان بود. به ياد دارم مادرم تلاش زيادي كرد كه من در دبيرستان شريعتي كه آن زمان جزو يكي از مدارس خوب مشهد بود، ادامه تحصيل دهم. معدلم 8/19 بود. اما دو روز دير رسيده بوديم و مرحوم زوار گفتند شما دير آمده ايد و بايد به مدرسه ديگري برويد. قرار شد به مدرسه فيوضات بروم. همه مي دانستند كه مرحوم زوار آدم سختگيري بود، وقتي مي گفت "نه" يعني "نه". كسي جرأت مخالفت با او را نداشت. ايشان قول داد سال بعد مرا در مدرسه خودش بپذيرد. بدين ترتيب، سال اول را در مدرسه فيوضات و سالهاي بعد را در مدرسه شريعتي گذراندم. پدرم غلامحسين مهديزاده بيش از آنكه خط خوبي داشته باشد، صداي خوبي داشت. برادران ديگرم هر يك دستي در هنر دارند. اما نه آن طور كه من آن را ادامه دادم. من از همان دوران كودكي و دبستان به هنر علاقه مند بودم. در دوره دبيرستان مرحوم اژدري و شهرستاني كه مدرس آنجا بودند، خوشنويسي را تدريس مي كردند. همين علاقه باعث شد تا در اين زمينه موفقيتهايي را كسب كنم. كسب رتبه هاي اول در كشور، زمينه اي شد تا تلاش مضاعفي را از خود نشان دهم. با پايان يافتن دوران متوسطه در كلاسهاي استاد غلامرضا موسوي شركت كردم. ايشان از سال 1347 كلاسهاي انجمن خوشنويسان ايران در مشهد را اداره مي كرد. در سال 1348 با شركت در كلاسهاي استاد حسين ميرخاني، توانستم به ترتيب دوره خوش نويسي را با موفقيت سپري كنم و در دو سال پس از آن هم دوره هاي عالي و ممتاز را در دو دوره يك ماه و نيمه با موفقيت پشت سر گذاشتم. از سال 1350 به عنوان مدرس انجمن خوشنويسان در مشهد آغاز به كار كردم و در سال 1351 نيز به استخدام آستان قدس رضوي در آمدم.
استخدام من در آستان قدس تصادفي بود. شايد هم بشود گفت قسمت. چند اثر من همراه با آثار تني چند از خوشنويسان جوان در نمايشگاهي كه در سال 1351 در كتابخانه فردوسي مشهد برپا شده بود، به نمايش گذاشته شده بود. نايب التوليه آن زمان بعد از آنكه تمامي آثار را ديد و به آثار من رسيد، سراغم را گرفت و همان جا رسماً از من كه جواني 22 ساله بودم، دعوت كرد تا به "دارالولاية" بروم و به رئيس كارگزيني هم گفت كه ايشان از فردا سر كار مي آيد.
بعدها افتخار نوشتن بسياري از كتيبه هاي اين مجموعه به من سپرده شد. به هر حال، آن زمان خيلي ها از من بهتر بودند، اما اين توفيق نصيب من شد. دوازده سال پيش كه مسؤوليت آفرينشهاي هنري آستان قدس رضوي را عهده دار بودم، تقاضاي انتقالي دادم كه با توجه به بهره برداري موزه ملك، قرار شد به عنوان مسؤول موزه ملك به تهران بيايم و در اينجا كارم را دنبال كنم.
از سال 1358 هم كه انجمن خوشنويسان به شكل شورايي اداره شد، عضويت و سرپرستي شورا را تا سال 1370 عهده دار بودم. پس از آن يعني سال 1373 كه به تهران آمدم، عضو شوراي عالي و مدرس انجمن خوشنويسان ايران شدم و ...
( عزیزی )
لطفا با نظراتتان ما را بهره مند فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید