مقاله ای از استاد غلامرضا طاهریان با عنوان زاویه های طلایی در نستعلیق
..............
..............
پیش گفتار
دین ، علم ، فلسفه ، هنر و ... همگی در پی کشف حقیقت اند . هر یک از آنها از راه و روش خود استفاده می کنند . به نظر می رسد هدف همه آنها یکی باشد امّا راه و روش های رسیدن به آن هدف ، متفاوت است. دین بر ایمان تکیه می کند ، علم بر تجربه ، فلسفه بر عقل و هنر بر احساس . هر چند در ظاهر خط و مرزی آنها را از یکدیگر جدا می کند و به حوزه مستقلّی می کشاند ؛ امّا در باطن خط و مرزی وجود ندارد . تمامی این حوزه ها در پس پرده با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ دارند و چه بسا از یک جنس اند . فراموش نشود این طبقه بندی و تقسیم بندی های موجود ، توسط انسان صورت گرفته است . جسم و روح در عمق وجود خود درنهایت یکی می شوند . فیزیک و متافیزیک در نهایت به کوآنتوم ختم می شوند . در فیزیک کوانتوم هر ذرّه هم ماده است ، هم موج هم جسم است ، هم روح . جنس و خمیرمایه ی جهان هستی از جنس و کیفیت واحدی شکل و حیات یافته و آدمی همواره به دنبال کشف این راز بوده است . رازی دیر و دور که هرگز گشوده نخواهد شد . از طرفی نظریه هولوگرافیک بودن جهان نیز ضامن همین مدعاست که : هر ذره نماینده ی کل جهان هستی و واجد تمامی ویژه گی های آن است . بنابراین تمام پدیده های هستی از هر جنس و کیفیتی که باشند با قید حضور در هستی ، توسط قوانین شناخته و ناشناخته که همگی از یک منبع مشترک سرچشمه می گیرند ، اداره می گردند . نیروی گرانش از بدو خلقت وجود داشته و نیوتن آن را کشف می کند . انسان هیچ پدیده ای را از خارج هستی نمی تواند وارد هستی کند . او فقط می تواند کشف کند . به همین جهت است که انسان همواره در مقام کشف و بیان است ، نه خلق و اختراع .
هیچ پدیده ای در جهان اتفاقی نیست .اصل علیت همواره موجب تجلّی و بروز پدیده ای به ظاهر نو و تازه است . قانونی که بشر قادر به کشف تمام و کمال آن نیست و زیبایی آن درهمین است . رازگونگی این قوانین موجب عظمت ، شکوه ، زیبایی و تداوم جهان هستی و همچنین ظهور و بروز دین و ایمان می گردد .
آثار هنری نیز در عمق وجود خود ترکیبی از زیبایی ، علم ، دین و فلسفه اند . شاید یکی از زیباترین جلوه های طبیعت ، پروانه باشد . پرواز پروانه سرشار از تخیل و جنبه های ایمانی و در عین حال واجد تمامی قوانین هستی مربوط به پرواز است . شکل و فرم آن مشحون از ریاضیات و تقارن است . رنگ های آن پر از لطف و زیبایی است و نوع تولد و دگردیسی و حیات آن یک معجزه ی الهی می باشد . جمع و ترکیب تمامی این مؤلفه ها در کنار یکدیگر از پروانه موجودی بی مانند می سازد . به نظر می رسد هر یک از دیگرپدیده های هستی نیز واجد چنین شرایطی هستند . بنابراین زیبایی پروانه امری ذاتی و قائم به خود نیست ؛ بلکه ناشی از بهره گیری از فرم ، رنگ ، و دست آوردهایی است که همگی از دل دین و هنر و علم و فلسفه سر برمی آورند . به عبارتی هر موجود دیگری اگر دارای این شرایط گردد همچون پروانه زیبا خواهد شد .
هنر هم مثل دین و علم و فلسفه در پی کشف حقیقت است . امّا راهی را که انتخاب می کند معمولاً راه میان بر ، کوتاه و پر از زیبایی است . بی شک تخیل یکی از محوری ترین یافته ها و ابزاری است که هنرمند در خلق آثار خود از آن بهره می گیرد . وجود و به کارگیری تخیل در هنر همواره موجب پیشتازی این حوزه نسبت به حوزه های دیگر به ویژه علم و فلسفه بوده است . پرواز نخست در تخیل انسان ، آن هم با دیدن پرواز پرندگان ، ماه ، خورشید و ستارگان شکل گرفته است و سپس با گذشت هزاران سال ، علم موفق به تحقّق آن از طریق ساخت انواع وسایل پرواز شده است .
عدم آگاهی و کم دانشی بشر در طول تاریخ موجبات افراط و تفریط و حرکت یک سویه در یکی از این حوزه ها بوده است . امروزه بشر بیشتر در حوزه علم حرکت می کند . حرکتی بیشتر به بیرون تا درون . شاید حوزه ی علم و میوه های آن موجب رفاه و آسایش نسبی انسان گردد امّا آرامش درون را در پی نخواهد داشت . نگاه به بیرون و درون باید همزمان صورت گیرد . غفلت از هر یک از حوزه ها ، آسیب هایی را به دنبال خواهد داشت که جبران آن آسان نخواهد بود .
هر چند هنر در اساس به کشف شهود و تجربیات دینی و معنوی نزدیک تر است امّا هرگز بی نیاز از علم و قوانین ریاضی نیست . از طرفی زیبایی و زیبایی شناسی در هنر ، قرن هاست که در حوزه فلسفه مورد نقد و بررسی و مطالعه قرار گرفته است .
پشت صحنه ی آثار و موضوعات هنری پر از قواعد و قوانین علمی و ریاضی است . به ویژه خوشنویسی که سرشار از ریاضیات و هندسه ی روحانی است . تعادل ، تقارن ، توازن ، تشابه ، توازی ، ریتم ، آهنگ ، بافت ، نقطه ، سطح و ... و دیگر عناصر مورد استفاده در هنر ، همگی پیش از ورود به میدان هنر ، متعلق به حوزه علم و ریاضی اند .
مقوله ی هنر که متعلق به عالم معناست نیز هندسه و ریاضیات خاص خود را دارد . همان گونه که انیشتن نظریه ی نسبیت را کشف و بیان می کند ، میر عماد نیز نسبت های طلایی – که مبحثی ریاضی است – را بدون آنکه خود بداند و بشناسد ، در خط خود به کار می گیرد . تنها تفاوت در این است که در علم نوعی خودآگاهی وجود دارد و در هنر ناخودآگاهی . علم از راه سر می رود و هنر از راه دل . و در این بین کار محققین و پژوهشگران درک و کشف و تبیین قواعد و قوانین نهفته در هنر است .
چکیده ی کلام اینکه : نگارنده باور دارد هر اثر هنری ترکیبی از زیبایی ، علم ، فلسفه و جنبه های ایمانی از جمله کشف و شهود است . هر چند میزان و نسبت دست آورده های موجود در یک اثر هنری می توانند متفاوت باشند ، امّا همواره از دل هر اثر هنری می توان قوانین علمی ، فلسفی و ایمانی استخراج کرد .
فراموش نشود که ورود هر یک از مؤلفه ها در اثر هنری ناخودآگاه بوده و در نهایت باید از گذرگاه دل و احساس عبور کند و تنها در این شرایط است که آثار خلق شده ، شأن و منزلت هنری یافته و در غیر این صورت در حد تکنیک و علم و مهارت باقی می مانند .
کارشناسان و پژوهشگران و منتقدان هنر همواره فرصت دارند تا آثار هنری را کالبدشکافی کرده و آن ها را تجزیه و تحلیل نمایند و دست آخر عوامل و عناصر شکل دهنده اثر را آشکار و بیان نمایند ، نگارنده در مقالات خود به دلایل و علایق شخصی سعی کرده است پرده ای از جمال حُسنِ عروسِ نستعلیق برگرفته و راز زیبایی آن را آشکار سازد . این پژوهش در همین راستا صورت گرفته است . هر چند تمامی زوایای وجودی یک اثر هنری هرگز نمایان نخواهد شد .
تعادل و تقارن
هر شکل متقارن ، متعادل است ؛ امّا هر شکل متعادلی لزوماً متقارن نیست . یکی از معیارهای زیبایی شناسی در هنرهای تجسّمی وجود تعادل در اثر هنری است . دلیل اهمیّت آن ذوق انسان سلیم است که از درون و بیرون نیاز به تعادل دارد و جهان را متعادل می بیند .
یکی از ساده ترین راه ها برای رسیدن به تعادل ، استفاده از قرینه سازی های ساده و ریاضی گون است . هر انسانی در حالت ایستاده ( تصویر 1 ) هم متقارن است و هم لزوماً متعادل .
امّا این انسان می تواند طوری بایستد که متعادل باشد امّا متقارن نباشد ( تصویر 2 ) . به نظر تعادل تصویر 2 کمی پیچیده تر و هنری تر از تعادل تصویر 1 است . حال تصور کنید تعادل فردی روی طناب سیرک چند متر بالاتر از زمین ، بدون امکانات ایمنی و تنها روی یک پا .
...............
...............
به نظر برای پیچیده تر و هنری تر کردن هر چه بیشتر تعادل حدی وجود ندارد . در هنرهای باستان هر تمدنی ، به طور معمول از تعادل ها و تقارن های ساده استفاده شده است . امّا رفته رفته این تعادل های ساده جای خود را به تعادل های پیچیده و پیشرفته داده و لاجرم به جای تقارن های ساده از شکل های شبه متقارن یا نامتقارن استفاده شده است . در این شرایط دست یابی به تعادل کمی مشکل ، امّا حاصل کار بسیار متنوع و زیبا خواهد بود و این موضوعی است که در هنرهای مدرن اتفاق افتاده است .
نستعلیق سرشار از تعادل است . تعادل در حرف ، کلمه ، سطر ، چلیپا ، سیاه مشق و ...
و نستعلیق این تعادل را در وهله ی اوّل مدیون تقارن هاست . تقارن ها و شبه تقارن های آشکار و پنهان در " حسن تشکیل " و " حسن وضع " و در نهایت تعادل و زیبایی هرچه بیشتر نستعلیق نقش اساسی و محوری داشته اند . دوایر معکوس از عینی ترین و شاخص ترین انواع تقارن اند .
زیبایی شناسی تعادل و تقارن
اکثر موجودات زنده متقارن اند . از حشرات گرفته تا پرندگان ، خزندگان و پستانداران از جمله انسان . به راستی راز زیبایی و حضور سرشار تقارن در جهان هستی چیست ؟
هر تعادل و تقارن در ذات خود دعوت به وحدت و یکپارچگی است و هر وحدتی همواره زیباست .
وحدت و یکپارچگی ساحت عشق است و هر کس از این ساحت دور افتد احساس دلتنگی و غربت می کند . شاید انسان تنها موجودی است که از این وحدت و یکپارچگی جهان و به قول مولانا از نیستان هستی دور افتاده و همواره در پی وصل است و بی تابی و بی قراری او از همین روست .
بال های پروانه را به یاد آورید . اوج تقارن در شکل ها و رنگ ها . امّا هنگامی که پروانه بال های خود را می بندد تقارن به وحدت و یکتایی می انجامد . بنابراین تقارن از طرفی آغاز نشر و تکثیرِ وحدت است ؛ تبدیل یکتایی است به دوتایی در عین حفظ روح یکتایی ؛ سرآغاز تکرار و ریتم – البته ریتمی وارونه – و آهنگ است ؛ و از سویی دیگر ، تعادل نتیجه و سرانجام تقارن است ؛ پایان حرکت و بی قراری است و سرآغاز وحدت و یکتایی . نستعلیق کثرت در عین وحدت است و همزمان وحدت در عین کثرت . تمامی نستعلیق یک حرکت بیش نیست . خوشنویسی که بتواند این حرکت را کشف و ادراک نماید به سرمنزل مقصود رسیده است . تداوم این حرکت در نهایت به آهنگ و تناسباتی می انجامد که شکوه و زیبایی نستعلیق از آن برمی خیزد . فهم و ادراک این حرکت و رسیدن به آهنگ نستعلیق از درون آغاز می گردد و امری باطنی و در عین حال نسبی است . خوشنویسانی که از درون به تعادل و وحدت نرسیده باشند مشکل بتوانند در بیرون به خطّی زیبا و متعادل برسند .
دلایل پرداختن بیش از حد به تقارن ، تعادل و وحدت و زیبایی شناسی آن در بخش های بعدی نوشتار روشن خواهد شد .
زاویه های طلایی در نستعلیق
زاویه ی طلایی در هندسه ی اقلیدسی 5/63 درجه است . امّا این زاویه مطلوب نظر نستعلیق نیست .
در نستعلیق دو زاویه اصلی و در عین حال طلایی وجود دارد :
1 – زاویه قلم گذاری روی کاغذ که نسبت به خط افق 60 درجه می باشد .
2 – زاویه رانش که 30 درجه است و به دو شکل زیر صورت می گیرد :
الف – از راست به چپ : اکثر حرکات و رانش ها در نستعلیق از راست به چپ می باشد ، بنابراین با کمی چشم پوشی می توان سرکش ها را به عنوان معدل و برآیند زاویه ی رانش از راست به چپ در نظر گرفت . این زاویه 30 درجه است .
ب – از چپ به راست : این رانش نقطه ها و دوایر معکوس و ... را در بر می گیرد که این نوشتار نقطه ها را به عنوان نماینده رانش از چپ به راست در نظر گرفته که زاویه ی آن 30 درجه است .
شاید یکی از دلایلی که نستعلیق به عنوان عروس خطوط شناخته می گردد در حضور و اجرای زوایای فوق باشد . برای اثبات علمی و درک بیشتر و همچنین اهمیت این دو زاویه و ارتباط آن ها با یکدیگر به تجزیه و تحلیل و چگونگی شکل گیری تصویر شماره 3 می پردازیم .
................
................
تجزیه و تحلیل تصویر 3
همان گونه که در تصویر 3 مشاهده می گردد شبکه ای با زوایای فوق شکل گرفته است . قابل ذکر است این شبکه با ویژگی هایی که دارد تنها و تنها با زاویه 60 و 30 درجه قابل شکل گیری است و این موضوع نقطه ی عطف این نوشتار و تحقیق پیش روی است .
زاویه 60 درجه دو برابر زاویه 30 درجه است . جمع دو زاویه 60 و 30 زاویه قائمه را می سازد . این دو زاویه متمم یکدیگرند . زاویه قائمه در هندسه و مثلثات جایگاه ویژه ای دارد . از اهمیت این زاویه در جهان هستی همین بس که زاویه ی نیروی گرانش از مرکز زمین نسبت به پوسته ی آن 90 درجه می باشد .
از دیگر سو این شبکه تنها با وجود دو زاویه 60 و 30 قابلیّت بروز و تجلی تقارن را پیدا می کند . تقارنی که عامل و حاصل زیبایی است . رانش از چپ به راست که در این نوشتار در نقطه ها متجلّی می گردد 30 درجه بوده و دقیقاً عکس رانش از راست به چپ بوده که در سرکش ها مشاهده می گردد . به عبارتی رانش ها در نستعلیق همواره حول محور 30 درجه در حرکت بوده و قلم به طور مداوم در پی خلق انواع تقارن است . حرکات و ریتم های تکراری از راست به چپ در نستعلیق با حرکات متقارن از چپ به راست به تعادل کشیده می شوند . این جاست که اهمیّت نقطه ها و دوایر معکوس آشکار می گردد . نستعلیق بدون نقطه ها و دوایر معکوس به طور قطع خطی زیبا و کامل نخواهد بود . این ها بار سنگین تقارن بخشی و در نهایت تعادل را به دوش می کشند . پازل عروس نستعلیق که اوج آن در خط میرعماد بزرگ تجلّی یافته است تنها با حضور نقطه ها و دوایر معکوس آن هم در شبکه فوق و با زوایای 60 و 30 درجه ممکن و کامل می گردد . اگر یکی از زوایا فرو ریزد لاجرم کل پازل نستعلیق و شبکه فرو خواهد ریخت فرو ریختن این شبکه با تغبیر یکی از زوایا در تصویر 7 و 8 نشان داده شده است .
در این شبکه جایگاه واقعی دو نقطه ی کنار یکدیگر نیز به روشنی آشکار گردیده است . همان طور که در شکل دیده می شود نقطه ی سمت راست کمی بالاتر از نقطه سمت چپ می باشد . زاویه ی این دو نقطه نسبت به خط افق نصف زاویه 30 درجه یعنی 15 درجه خواهد بود . ( تصویر 6 )
تجزیه و تحلیل تصویر 4 و 5
اگر قلم گذاری ما روی کاغذ به شکل طبیعی و با زاویه ی 60 درجه باشد با رانش قلم سه حرکت افق ، اریب و عمود به شکلی که در تصویر 4 مشخص شده است پدید می آیند . در این تصویر ضخامت حرکت اریب دقیقاً مساوی ضخامت حرکت عمود می باشد . در مثلث قائم الزاویه ABC ، زاویه A ، 30 درجه و زاویه C ، 60 درجه است . بنابراین در این مثلث ، ضلع رو برو به زاویه ی 30 درجه A یعنی BC که همان ضخامت حرکت اریب می باشد ، نصف وتر می باشد . از طرفی چون وتر این مثلث همان ضلع مربع نقطه می باشد پس می توان نتیجه گرفت که ضخامت سرکش در این حالت به طور دقیق نصف نقطه می باشد .
..................
..................
در تصویر 4 حرکت اریب دقیقاً " حرکت سرکش " است و حرکت افق ، حرکت " ب " را نمایان ساخته و حرکت عمود ، حرف " الف " را تداعی میکند . هرچند " الف " ها در نستعلیق از بالا به پایین کمی نسبت به خط عمود مایل می گردند ( تصویر 5 ) .
..................
..................
بنابراین به میزان مایل بودن از ضخامت آن ها نسبت به خط عمود کاسته می شود . در نتیجه ضخامت " الف " ها از حرکت عمود و همچنین حرکت اریب ( سرکش ها ) اندکی کمتر است . جان کلام اینکه در نستعلیق " الف " ها لاغرتر از سرکش ها و ضخامت سرکش ها نصف نقطه می باشد . فراموش نشود که اندازه هر ضلع نقطه به اندازه عرض قلم می باشد .
تجزیه و تحلیل تصویر 6
تصویر 6 همان تصویر 4 و 5 با ترکیب جدید می باشد . در این تصویر محور تقارن عمود ، محور تقارن افق ، شیب اصلی سرکش ها و شیب قرینه مشاهده می گردد . رانش نقطه ها دقیقاً قرینه ی رانش سرکش نسبت به محور تقارن عمود است . سرکش ها با زاویه ی 30 درجه به آینه ی تقارن عمود تابیده و با همان زاویه بازتاب می یابند . حرکت یا رانش نقطه ها در امتداد این بازتاب و از چپ به راست می باشد . البته با ضخامتی دوبرابر سرکش .
..................
..................
زاویه ی این انعکاس که قرینه ی زاویه ی سرکش می باشد فوق العاده مهم است . این تقارن فراتر از تقارن عادی بوده و به نوعی دعوت به تعادل و ریتم و آهنگی طبیعی است . این تقارن نتیجه ی قلم گذاری و رانش طبیعی و فطری است . از این منظر می توان گفت خوشنویسان متقدّم آسان تر از معاصرین خط می نوشته اند . چون قلم گذاری و رانش قلم آن ها در نستعلیق کاملاً طبیعی و فطری بوده و قلم در رانش خود گرفتار هیچ گونه اعوجاج ، سردرگمی و گمراهی نبوده است . خط قدما خطی است روان و بر آمده از درونی پاک و هماهنگ با بیرون . خطی است طبیعی ، ساده و بی آلایش .
باید در نظر داشت که نستعلیق در مجموع تکرار حرکات و ضرب آهنگی است که در نهایت موجب هماهنگی و هر چه زیباتر شدن جلوه های بصری این خط می شود . امّا تکرار یکنواخت و بیش از حد این ریتم و ضرب آهنگ ، موجب ملال و خستگی روح و جان خوشنویس و همچنین مخاطب شده ، بنابراین باید حرکاتی از جنس ریتم و آهنگ وارد عمل شده تا ضرب آهنگ یکنواخت و آرام را به تنوع و تعادل رهنمون شوند . حرکات قرینه که همان نقطه ها و دوایر معکوس می باشند در عمل بارِ این وظیفه ی سنگین را بر عهده دارند .
قابل ذکر است ریتم و آهنگ ، کرسی ها و مدارهای فرضی موجود در نستعلیق نه تنها در حرکات قلم و با سیاهی است که شکل می گیرند ، بلکه این ریتم و آهنگ و مدارهای فرضی می توانند در سفیدی ها نیز متجلّی گردند . حتی در بخشی از سیاهی ها و بخشی از سفیدی ها . جایگاه نقطه ها در هر اثر با توجه به مدارهای موجود در ضرب آهنگ آن اثر تعریف و تعیین می گردد .
تجزیه و تحلیل تصویر 7
در این تصویر زاویه ی قلم گذاری روی کاغذ از 60 درجه به 50 درجه تغییر یافته است . همان طوریکه دیده می شود ضخامت " سرکش " ها کمتر از " الف " ها و ضخامت " الف " ها بیش از حد معمول است . یعنی عکس آن چیزی که باید باشد . ضخامت حرکت افقی " ب " هم به کمترین حد خود می رسد مهم تر از همه این که زوایای قرینه نیز فرو ریخته و شبکه ی مورد نظر در عمل قابل شکل گیری نیست . در این وضعیت تناسبات پیشین از دست رفته و آهنگ نستعلیق به یکباره دچار مشکل می گردد . قلم به ناچار از حرکت طبیعی خود خارج شده و خط در عمل دچار پیچیدگی و گمراهی می گردد . در ضمن زاویه ی دو نقطه نسبت به خط افق نیز از 15 درجه به 5 درجه کاهش می یابد . خلاصه اینکه در این شرایط وزن و مساحت حرکات عمودی بیش از حد افزایش یافته و در عوض وزن و مساحت حرکات افقی و اریب کاهش می یابد .
..................
..................
تجزیه و تحلیل تصویر 8
در این تصویر زاویه ی قلم گذاری روی کاغذ از 60 درجه به 70 درجه افزایش یافته است . همان گونه که در تصویر دیده میشود ضخامت " سرکش " خیلی بیشتر از ضخامت " الف " و ضخامت حرکت افقی " ب " به بیشترین حد و اندازه ی خود می رسند . زوایای قرینه نیز قابل شکل گیری نبوده و در عمل شبکه ی مورد نظر قابل دسترس نمی باشد . در این وضعیت تناسبات بین عمود ها ، افق و اریب ها کاملاً به هم خورده و آهنگ نستعلیق دچار مشکل می گردد . زاویه ی دو نقطه نسبت به خط افق نیز از حد معمول بیشتر و به حدود 23 درجه می رسد . خلاصه اینکه وزن و مساحت حرکات افق و اریب بیش از حد نیاز افزایش یافته و در برابر وزن و مساحت حرکات عمود بیش از حد کاهش می یابد .
..................
..................
در خاتمه یاد آور می گردد این تحقیق بر اساس خطوط میرعماد از جمله سوره ی حمد( تصویر 9 ) شکل گرفته است . معدل زاویه ی رانش سرکش ها در خط میرعماد 30 درجه می باشد و این زاویه در خط میرزا غلامرضا کمی بیشتر از 30 درجه است . برای نمایش ریتم و آهنگ نیز از یکی از آثار میرزاغلامرضا ( تصویر 10 ) استفاده شده است.
..................
..................
( تصویر 9)
حسن ختام این که بی جهت میرعماد بر قله ی رفیع نستعلیق تکیه نزده است . خط میر سرشار از اصول و قاعده است ؛ بیشتر از اینکه هنری باشد ، عقلانی و خردمندانه است . او فیلسوف و حکیم نستعلیق است و از ابتدا تا انتها در یک سبک و سیاق خط نوشته است . همه حرکات او قابل تعریف و تدوین هستند . خط میرعماد کلاسیک محض است . به همین دلیل می توان در همه ی ادوار از آن استفاده کرد . این خط بیش از هر خط قابلیت به روز شدن و استفاده در فن آوری جدید از جمله رایانه را دارد .
..................
..................
منابع :
-کتاب ماه هنر . شماره69 و 70 . خرداد و تیر 1383 . مبانی زیبایی شناسی در شیوه ی میرعماد . اثر محمدمهدی قطاع
- آثار میرعماد
- آثار میرزاغلامرضا
..................
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید