مرور کارنامه هنری استاد نصرالله افجهای
از چهره ماندگار شدن تا ثبت رکورد در حراجیها
مصاحبه پایگاه خبری هنرهای تجسمی ایوانا با استاد نصرالله افجه ای
.........
.........
مرور کارنامه هنری استاد نصرالله افجهای
از چهره ماندگار شدن تا ثبت رکورد در حراجیها
استاد نصرالله افجهای، پیشکسوت نقاشیخط ایران مدتهاست کارهایی مواج باشکوهی خلق میکند، آثاری که بینندگان را مبهوت میکنند، او اما از کپی آثارش سخت دل آزرده است و این شیوه را برای مقابله با این موضوع انتخاب کرده است.
به گزارش سایت آثار هنرمندان ایران « عزیزی هنر » به نقل از سایت ايوانا ، نصرالله افجهاي پيشکسوت نقاشي خط كه در اين سالها آثارش در همه حراجها و نمايشگاهها مورد اقبال قرار گرفته است و شيوه کارياش هيچ نمونه مشابهي ندارد درباره نقاشيخط ، موضوع مشکلات امروز هنر معاصر و به ويژه نقاشيخط مي گويد. افجهاي از کودکي به هنر علاقه داشته ، روز نخستين که توجهش به نقاشي جلب شد را به خاطر ندارد و هميشه قلم در دست داشته ، گفتوگوي مفصل با اين هنرمند پيشکسوت و چهره ماندگار هنر خوشنويسي را در ادامه بخوانيد.
.........
همه ما با کاراي شما آشنا هستيم و آنها را در نمايشگاهها و حراجها ديدهايم اما شما کمتر تا امروز درباره خودتان صحبت کردهايد. کمي درباره اين موضوع بگوييد.
من در يک خانواده مذهبي به دنيا آمدم. پدرم کاسب بود و چوب فروشي داشت. چهار برادر بوديم و دو خواهر، مادرم اهل شميران بود و من هميشه به شور زندگياش خيلي وابسته بودم. پدرم روي پشت بام با صداي خوبي که داشت مناجات ميخواند و من هم که کمي از صداي او به ارث برده بودم در مدرسه قرآن ميخواندم. منزل پدريام در قلهک بود و در همانجا بدنيا آمدم. خودم هم چهار فرزند دارم؛ سه دختر و يک پسر.
به خاطر داريد علاقه به هنر در شما از کجا شروع شد؟
در واقع يادم نميآيد از کجا شروع کردم. شايد بتوان گفت از بچگي، آن زمان به مجسمهسازي، خط و نقاشي روي ديوارهاي کاهگلي کوچه ميپرداختم. علاقه داشتم روي شيشهها و در و ديوارها خط بنويسم و با خودکار روي هر چيزي حتي لباس خوشنويسي ميکردم. اين باعث شد به خطوط دقت و حساسيت بيشتري نشان دهم. يکي از چيزهاي که مرا در همان دوران کودکي و نوجواني خيلي تحت تاثير قرار داد خطي بود که يک تابلونويس در دروازه دولت روي تابلويي نوشته بود. در دوران دبستان خطاطي روزنامهديواري مدرسه با من بود. بعدها در دبيرستان به ادبيات علاقهمند شدم و شعرهاي خوبي مينوشتم.
شما به هنر علاقه داشتيد اما با توجه به اينکه گفتيد پدرتان فردي مذهبي بوده است، چه برخوردي با اين علاقهمنديهاي شما در خانواده ميشد؟
در آن زمان کمتر بچهها به سراغ هنر ميرفتند. پدرم معتقد بود من سراغ کاري بروم که پول در بياورم و من مجبور شدم به شکل جديتر سه ماه تابستان را بعد از کلاس نهم در يک نقاشخانه در دروازه دولت بگذرانم. آن موقع پشت ويترين نقاشخانه فقط نظارهگر بودم تا اينکه يک روز صاحب نقاش خانه مرا به داخل دعوت کرد و از من خواست که يک تابلو بنويسم که اين کار را بينقص انجام دادم و آن کار را با لاجورد نوشتم و بعد از آن اين مرد مرا دعوت به همکاري کرد و با حقوق روزي دو تومان مشغول به کار شدم. خيلي چيزها را آنجا ياد گرفتم مثلا اينکه چگونه رنگ بسازم، با چه روغن و قلمي کار کنم و... . به ياد دارم که حتي نميدانستم بايد از کجا قلم بخرم.
پس به شکلي خودجوش به دنبال هنر رفتيد؟
بله، در دوران دبيرستان با علي اکبر صادقي که فاميل و همبازي من بود و اکنون نقاشي زبردست و رئاليست است، يک آتليه در خيابان بهارستان افتتاح کرديم که "آتليه هفت" نام داشت. در آنجا من نقاشي ميکردم و او پلاکارت سينما ميساخت. بعدها من به سازمان برنامه رفتم و با کانون آگهي تبليغات مينياتور آشنا شدم. بعد از چندي در گالري رسام عربزاده با محمد ولي کيمياقلم آشنا شدم که کمتر از يک سال نيز در آن گالري مشغول بودم و باعث خوشحالي من بود که اولين معلم خطم را پيدا کرده بودم. سپس براي خدمت نظام به دانشگاه نظامي سلطنت آباد رفتم و با دريافت درجه افسري به مشهد اعزام شدم.
از چه زماني وارد کار حرفهاي شديد؟
بلافاصله بعد سربازي با آقاي صادقي آتليه هفت را داير کرديم. همزمان در سازمان برنامه هم کار هنري انجام ميداديم. آن زمان با پرويز کلانتري، محمود سينا و چند دوست ديگر همکار بودم، ما غرفههاي هنري ميساختيم. اما کار نقاشي خط را از سال 51 انجام دادم. 4 سال در گالري سيحون آثارم را ارائه کردم و حتي در آن دوران کارهايم آن قدر مورد توجه قرار گرفت که در راديو برنامه زندهاي از من براي مصاحبه دعوت کرد. بعدها در نمايشگاه نقاشان سنتي جهان و همينطور نمايشگاههايي در ايتاليا، فرانسه و آلمان آثارم به نمايش گذاشته شد. سفري به انگليس نيز در آن دوران داشتيم که هنرهاي ايراني را در لندن جمع کرده و به نمايش گذاشته بودند.
بعد از انقلاب چه زماني دوباره کارهاي شما مطرح شد؟
بعد از انقلاب هم اوايل سال 58 بود که در يک تابلو سوره شمس را باخط ثلث در ابعاد 1 در 1/5 کار کردم، در اين اثر 64 الف را به شکلي خاص تقسيم کردم و به صورت هاشور قرار دادم و از لابلاي الفها تصوير امام خميني (ص) ظاهر شده بود. تابلو همچنين قاب منبتي داشت که ترجمه آيات را روي آن کار کرده بودم، که اين اثر را آقاي ساربان به اضافه 50 تا 60 اثر در سالهاي مختلف از من خريداري کردند. در موزه هنرهاي معاصر نيز در سال 1370 در نمايشگاه نقاشان ايران نفر اول شدم، جايزه آن جشنواره سفر مطالعاتي کوتاهي بود که در آن آقاي مميز و دکتر حميدي و دکتر ضياپور از داوران بودند.
آخرين نمايشگاه انفرادي شما کجا و چه زماني بود؟
متاسفانه خيلي نزديک نيست. همان نمايشگاهي است که در موزه هنرهاي معاصر برگزار شد و پس از آن ديگر نمايشگاه انفرادي نداشتم.
شما از دوره کودکي تا جواني خوشنويسي و نقاشي کار کرديد ولي از کجا وارد حيطه نقاشي شديد؟
من ضمن اينکه نزد استاد کيميا قلم کار ميکردم هرجا هم که ميرفتم چيزهاي جديدي که ميديدم را با دقت نگاه ميکردم و با رنگها نيز آشنا ميشدم. در سالهاي 42 تا 43 نيز نزد استاد علي اکبر کاوه ميرفتم و سرمشق ميگرفتم. سال 53- 54 در انجمن خوشنويسان نزد استاد حسين ميرخاني مدرک خوشنويسيام را گرفتم و شاگرد اول شدم. سال 51 اولين نمايشگاه نقاشي خط را گذاشتم و بعد يکي از گالري داران بنام آقاي دريابيگي از من خواست که در گالرياش نمايشگاه بگذارم و بعد به سفارش آقاي حجت پناه در گالري سيحون 4 سال نمايشگاه مستقل گذاشتم.
چطور کار به شکل نقاشيخط براي شما به عنوان کسي که خوشنويسي سنتي کار ميکرد مطرح شد؟
شنيده بودم که در اروپا با حروف بازي ميکنند و اين کار لترينگ يا همان ترکيببندي با حروف نام دارد. اين عادت من بود که رنگ را زياد وارد کار نميکردم. الان هم از دو رنگ ترکيب توناليته در ميآورم و براساس موضوع کار انتخاب رنگ ميکنم. يک مجموعه کار دارم که به گيسو معروف است که با قهوهاي سپيدار کار کردهام. آخرين کارم را با آبي زنگاري در ابعاد 2 در 1/5 متر و به شکل آبشاري بلند و باريک کار کردهام. اين کار دوبار انجام شد. يکي پوزيتيو و ديگري نگاتيو. در يکي آب آبي و سايهها سفيد است و در ديگري برعکس که هردو روي زمينه داراي رنگي شيري است. الان هم يک کار عاشقانه ميکنم که تصوير موهاي بلند نوهام است که روي زانوهاش ريخته و به رنگ قهوه اي سپيدار و زعفراني است.
کارهاي شما نه تنها قابل کپي کردن نيستند بلکه چنان پيچيدهاند که به نظر ميرسد در صورت آسيبديدن قابل ترميم هم نباشند. در چنين شرايطي چه ميکنيد؟
همينطور است. به همين دليل گاهي مجبور ميشوم کار را از نو بسازم و قبلي را مرجوع کنم. اين اتفاق حقيقتا در يکي از تابلوهايي که فروخته بودم افتاد و چون کار قابل تعمير نبود آن را از نو ساختم. من در کارم مفهوم کلمات را به فرم خط انتقال ميدهم، مثلا در تابلوي آيه قرآن وقتي ميگويد تسبيح کن خداي خود را، من خط را دفرمه ميکنم. کسي انتقاد کرده بود که تو قواعد خط را خراب ميکني. گفتم من خودم خوشنويس هستم و با قواعد اصلي خط کاري ندارم. کار من کتابت کلام قرآن است. در جايي از سايههاي انسانها در کنار ساحل عکس گرفتم زيرا سايهها چهاربرابر انساناند و اين قاعده سايه انسان، تصوير حقيقي را نشان ميدهد. در اين عکس من آدمها را حذف کردم و از سايهها عکس گرفتم در حالي که تمام آدمها هم شناخته ميشوند؛ اين دققا کاري است که با عناصر خوشنويسي ايراني در نقاشيخط انجام ميدهم تا از ابعاد ديگر خط نيز استفاده کنم.
به عنوان هنرمندي که بيش از چهار دهه در زمينه نقاشيخط کار کرده و داراي سبک و سياق ويژه خود در اين هنر است، نقاشي خط را چگونه تعريف ميکنيد؟
نقاشي خط خوشنويسي نيست؛ خوشنويسي چليپاست. من خط را ميتوانم در نهايت کمال و قاعدهمندي بنويسم. ما خط اساتيد و قواعد خط را ملاک قرار ميدهيم. فيزيک کلمه به ما توانايي طراحي حروف را ميدهد. بعضيها هم از طريق معنا وارد ميشوند و به شکل معنا ميدهند. در خيلي کتابها ميبينم طراحي خط شده ولي به شأن خط بياحترامي نشده است. ما با يک فردي که در چين زندگي ميکند با زبان خط لوگو و تصوير حرف ميزنيم. در غارها هم درگذشته با علامتها صحبت ميکردند، زيرا زباني وجود نداشت. طراح جلد يک کتاب بايد آنقدر توانا باشد که بدون اينکه ما کتاب را بخوانيم به مفهوم کتاب پي ببريم.
هميشه ميگويم نقاشي خط را تواما کار ميکنم و از نقاشان هم دوره خود و خطشان دفاع ميکنم. مثل خط علي شيرازي که در حوزه کلاننويسي (خط پارو يا همان درشتنويسي) و خط نستعليق يک پديده است. اگر بخواهم نقاشي خط را در يک جمله تعريف کنم بايد بگويم نقاشيخط مجموعهاي است از عناصر اصلي تشکيلدهنده ترکيببنديها يا کمپوزيسيونها با حروف الفبا که بينهايت ترکيببندي دارند. عنصر اصلي ترکيببندي ما در نقاشيخط، حروف الفبا هستند که با فرم کلاسيک ميتوانند معني داشته يا نداشته باشند و به سليقه نقاش در تابلو چيده ميشوند. ما بايد طوري کار کنيم که يک بيگانه هم با کار ما رابطه احساسي و ادراکي داشته باشد.
شما تا امروز آثار بسيار خلق کردهايد آيا ميتوانيد اين آثار را دورهبندي کنيد؟
من دوست ندارم کارهايم را تقسيم کنم. چون اين کارها روندي تکاملي داشتهاند و در تقسيمبندي دچار خلل ميشوند. مجموعه هشت ضلعيهاي من چهل تابلو هشت ضلعي بود که مربوط به سالهاي دهه هفتاد ميشد. در تغيير ابعاد خيلي حرف داشتم يک دوره در سال 67 با مربع روي هفتاد رباعي خيام کار کردم که پرشي به کار مدرن بود. مرحوم استاد مرادي کارم را نقد کردند که در قديم مربع کار نميشد ولي من گفتم رباعيات خيام را بايد مربع کار ميکردم چون چهار مصرع تشکيل يک تابلو را ميداد. بعدها آقاي شاهرخ گلستان پيشنهاد کتابي به من دادند به نام شراب نيشابور. اين کتاب هم با رباعيات خيام کار شد و من روي تصاوير عکاسي آقاي گلستان در قطع 32 در 32 سانتيمتر کارهايي را نوشتم، اين کتاب البته اکنون در ايران ناياب است.
درباره اين کتاب کمي توضيح ميدهيد؟
در اين کتاب من يک سري سياهمشق با کلمه "کوزه" کار کردهام، نقطهها را کمتر نوشتم و تجمع اين کوزهها جمجمه آدم را شکل ميداد و در نهايت يک کوزه سالم در آن ديده ميشد. خوشنويس کوزه را با حروف ميشناسد ولي خيام کوزه را به دست يار تشبيه ميکند و اين بيننده را مجبور به تفکر ميکند که به من حس موفقيت ميدهد، ولي آقاي گلستان با نگاه غربي تصاويري روبروي خطوط من و شعر خيام گذاشتند که متاسفانه مرا ناراحت کرد و در شأن شعر خيام نبود. گاهي رنگ و معناي کار به من فرم مي دهد. در تکنيک آخر، خود حروف به من ديکته ميکند چه کنم. بعد از مجموعه خيام مجموعه موجها يا گيسوست.
يکي از کارهايي که در اين دوره از آثارم انجام دادم اين مصرع است: "يک قطرهي آب بود و با دريا شد" که در آن يک خط شکسته اغراق شده به لحاظ آناتومي حروف کار کردم و با تلفيق چند خط اين شعر را نوشتم که در دايرهاي محاط شد و "ن" قطب دايره بود. بالا آسمان و در پايين حروف موج آب بودند که ترکيببندي با آبي و طلايي کار شده است. اينها ايده من است در کار و نميتوانم بگويم چه مقطعي از کار من است. بخشي از کارها را ميتوان دوره نام گذاشت. من روال کارم مستمر و بر اساس معنا بوده است. در نمايشگاه اولم از همه تکنيکها استفاده شده بود. بخشي از کارهايم روي چرم بود بنام سوخته کاري که در قديم معمول بوده است، با حجم نيز خيلي بازي کردهام، سايهها به خط حجم ميداد و پرسپکتيوهاي اين حجم و سايهها مرا اسير خود کرده بود.
آيا شما همان کاري را ميکنيد که يک نقاش انتزاعي ميکند و بر اساس حس و مفهومي که خود در نظر دارد فرم دلخواه خود را ايجاد ميکند؟
بله همينطور است. يکي از دلايل اينکه به موجها پناه ميبرم فرار از تقليد کارهاست. چند سال پيش از کارهايم کپي ميشد و البته دليلش هم اين است که هميشه شاخه درخت به تنه درخت پناه ميبرد و جوانترها هم همين کار را کردهاند. شايد من هم همين کار را ميکردم. مشکلي نيست اما گناه اين است که مثلا کسي ترانهاي را بخواند و نفر بعدي دقيقا همان را کپي کند. مثل ترانههاي دلکش که آقاي افتخاري خواندهاند. اين يعني لگدمال کردن احساس ديگران. من معتقدم همه هنرمندان جوان بايد نگاهي به قبل داشته باشند. ولي کتابي را بخوانند و ببندند و کتاب خود را بنويسند.
کدام آثارتان معمولا مورد کپي برداري قرار گرفته اند؟
کارهايي که معمولا قابل اجرا هستند. کارهايي که فرمهاي شناخته شدهاي دارند. مثلا من ميگويم در امور هندسي زوايا تعريف دارد. کتاب فضا، زمان، معماري را سه بار خواندهام. مطالعه من يک مجله نيست بايد تخصصي باشد. زواياي يک مثلث دوقائم هستند 30 درجه 90 درجه يا 180 درجه؛ يک آرشيتکت هيچ وقت زاويهاي را خارج از زاويه اصلي بنا نميکند؛ در کارهايم که کپي شده زوايا تغيير کرده است و اين خيلي بد است و به هنر لطمه ميزند.
و مجموع اينها شما را به سمت کارهايي برد که قابل کپي کردن نباشد؟
بله. سعي کردم اينطور باشد. خودم را به رنج و سختي انداختم و به شکلي کار کردم که جوانان حوصله انجامش را نداشتند. به همين جهت با نستعليق و ثلث و شکسته کار کردم.
درمجموعه موجها از چه خطوطي استفاده کرديد؟
بستگي به طلب خود کار دارد. از همه خطوط استفاده کردم. بايد اقرار کنم که خطي که من مينويسم يک خط ثالث و يا رابع است و متفاوت با خطوط ديگر. اگر بپرسند چه نوشتهاي ميگويم چيزي ننوشتهام، يک انديشه است. حاصل کار است. يک چيز موجب به وجود آمدن چيز ديگري شده است. هنرمند از يک چيز الهام ميگيرد و کار ميکند و بايد خيلي دقت کرد که رنگها و زوايا در جاي خود باشند و مطلب گويا باشد. مجموعه موجها شبيه نقب زدن است و درنيمه راه متوجه شدم که دارم مسير را درست ميروم. اگر انتخاب زاويه مسير درست باشد، مسير عوض نميشود. من هر ده سال اسم و تکنيک عوض نکردم و کارهايم به نسبت طبيعت آن دوره به وجود آمدهاند
آيندهاي که براي مسير طي شدهتان برنامهريزي کردهايد چيست؟
در طول اين ساليان هيچ پيش نيامد که مردد يا نگران باشم. کارکردن برايم عادت است و بدون هيچ برنامهاي هرصبح شروع به کار ميکنم و اين کار است که مرا مجذوب کرده و پاي خود نگه ميدارد تا اثر آماده شود. کارهاي الان من دقت و زمان زياد ميخواهد. يک کار دومتري شايد 2 ماه طول ميکشد. سال گذشته يک اثر سه لتي که در مجموع 6/5 متر بود را کار کردم. در فاصله کمي يک کار 4/5 متري دو لتي کار کردم که انواع قهوهاي در آن وجود داشت.
کارهاي شما در حراجيهاي مختلف و حراج تهران فروخته ميشود. نظرتان در مورد روند شکلگيري و شکل اجرايي حراجيها چيست؟
دو اثر در حراج تهران فروختم که يکي براي من و ديگري از آن مجموعهدار بود. اگر کار توسط مجموعهدارها فروش برسد شايد نتيجه کار براي هنرمند زودرس يا ديررس باشد ولي سوخت و سوز ندارد. چرا که مجموعهداران افراد معتبري هستند و کار را آبرومندانه ميفروشند. در حراج شرکت کردن افتخار نيست. حراج اسمش رويش است. يعني کاري که کهنه شده را ميگذارند دوباره به قيمت بالا به فروش برسد و يک هيجان ايجاد ميکنند و ذوقها را بر ميانگيزند که مجموعهداران ميخرند. حسن حضور حراجيها معرفي هنرمندان گمنام است. در اين ميان هم يک کسي مکان و فضاي خالي دارد و به کار هنري اختصاص ميدهد که ثواب زيادي دارد. اين معرفي هنرمند نسبت دوستي با آن گالريدار ايجاد ميکند و به واسطه آن حراجي آن گالريدار سالها براي هنرمند نمايشگاه ميگذارد. البته بخشي که به حراجهاي بيروني مربوط است از داخل شروع ميشود و هنرمنداني را مطرح و معرفي ميکند و هنرمندان ديگر به واسطه گالريدارها و رابطههايشان شانس خود را امتحان ميکنند و شناخته ميشوند، البته اگر اثر به لحاظ آکادميک داراي ارزش باشد.
درمورد حراج تهران چه نظري داريد؟
خيليها منفي بافي ميکنند ولي من آفرين ميگويم. به دليل اينکه از ياوهگويي بيزارم. کساني که اين حراج را راه مياندازند تحصيلات و عوامل لازم را دارند. کار را ميشناسند و ميدانند کجا بگذارند و در شأن يک حراجي عمل ميکنند که حيثيت هنرمند، مجموعهدار و خودشان حفظ شود و خوشنام سر بلند کنند. گاهي از آپشنهاي بيروني هم بهتر عمل ميکنند. در مصاحبهاي از من پرسيدند حراج وزارت ارشاد خوب بوده يا نه؟ گفتم خير. چون وزارت ارشاد تابلو فروش نيست. کدام مجموعهدار وقتي يک پارچه ميزنند؛ "فروش آثار هنري" ميرود چک ميکشد و اثر ميخرد؟ کار بايد معرفي و شناسايي شود. آيا اورجينال است ارزش متريالي دارد يا نه؟ ارزش هنرياش در چه سطحي است؟ من خودم در حراج وزارت ارشاد کار داشتم و فروخته نشد هيچ ادعايي هم نکردم. ولي کار را بايد به دست کاردان سپرد.
خوشنويسي و نقاشي خط در سالهاي اخر در خاورميانه مورد اقبال بوده است. چرا به نظر شما چنين بوده؟ اين بازاري که وجود داشت گويا فروکش کرده و رويکرد به نقاشي خط کمرنگ شده است؟
يک وقت هست که علتهايي مثل بحران اقتصادي، اشباع شدن بازار، سياستهاي مملکتي و... روي فروش اثر ميگذارد. در اين مقطع که هستيم، تاثير مساله هستهاي روي کل بازار تاثير گذاشت. اين مقطعي است. موضوع ارائه اثار تقلبي در حراجها هم مهم است، يک سرمايهگذار نسبت به پولش حساس است و با اين مساله عقب ميکشد. نقاشي خط حقوق اين مملکت است تنها حقوق من نيست. من بر ميگردم به جامعه خوشنويسي، وقتي نستعليق در دوره صفويه به دست ميرعماد ميرسد حالا چطور ميشود ترکيه ميآيد شهري ميسازد و قونيه را برپا ميکند و براي مولوي مراسم ميگيرد و به رودکي و فردوسي مينازد. عربها مدعي خط نستعليق هستند. جشنواره خط راه مياندازند و اين بيعرضگي ماست. خوشنويسي ما بايد آکادميک و دانشگاهي شود. فردي مثل آقاي اميرخاني چرا نبايد استاد دانشگاه باشد چرا نبايد مقطع کارشناسي خوشنويسي در دانشگاهها باشد؟
اهميت وجود رشته خوشنويسي در دانشگاه به نظر شما در چيست؟
اگر رشته خوشنويسي آکادميک شود دروس مختلف هنر و حقوق و طراحي را ميخواند و دانش پيدا ميکند. معناي هنر را ميفهمد. دو کتاب هست "پيدايش خط خوشنويسي در صدسال گذشته" نوشته دکتر رکنالدين همايونفر با چهارصد صفحه که در آن ميگويد خط طغري مربوط به دوره سلجوقيان است که اين غلط است ولي در کتابي با قطع جيبي از آقاي مهرآبادي ميخوانيم که خط طغري متعلق به دوره عثماني است و اين صحيح است. درست است که هنرمند مورخ نيست اما تاريخ خوشنويسي بايد درست ثبت شود. آقاي جواد بختياري که اطلاعات وسيعي دارد و از طريق رياضي خطوط را تحليل ميکند چرا نبايد استاد دانشگاه باشد؟ چرا بايد يک شاگرد انجمن خوشنويسان بعد از فراغت از آموزش نقاشي خط را شروع کند بدون گذراندن دوره و اطلاعات کافي هنر، رنگ، معماري و غيره؟ جوانان بايد دوره آکادميک در زمينه خوشنويسي ببينند.
نظر شما در مورد دوازدهمين مجمع سراسري انجمن خوشنويسان چيست؟
من فقط ميدانستم انجمنهاي موجود دوگانه هستند در جلسهاي که در موزه امام علي (ع) با معاونت شهرداري داشتيم قرار شد ساختمان دزاشيب که متعلق به انجمن خوشنويسان بود را پس بدهند و حسن اين مجمع اين است که سرگرداني مدارک و درجات هنري برطرف ميشود. ما اميدواريم اين بحثها به سرانجام رسد. از راديو شنيدم خط نستعليق قرار است به اسم ايران ثبت شود و اين از وظايف اين انجمنهاست.
........
با تشکر از دوست عزیزمان جناب آقای احمدی عزیز مدیر پایگاه خبری هنرهای تجسمی ایوانا برای تهیه این مصاحبه ارزشمند
منبع : http://www.ivana.ir/frmShowNews.aspx?NewsId=2245
..........
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمایید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید