اگر «بیکن» و «محصص» خطاط بودند!
گفتگوی مجله دیجیتال پان آرت با هنرمند ارجمند محمد فدایی
........
........
در سالهای اخیر بعضی از هنرمندان نسلهای نو در هنر ایران کوشش هایی را برای شکستن رفتار کلیشه ای و تزیینی با خط آغاز کرده اند، یکی از این افراد محمد فدایی است که برخورد ساختارشکنانه و جسارت آمیزی را با خوشنویسی در پیش گرفته است. «خوشنویسان مشغول کارند» عنوان نمایشگاه هایی است که او تا اکنون در آنها آثار و نظرات بحث برانگیزی را ارائه داده است.او در نمایشگاه اول این مجموعه لباس و کفش و کلاه کارگران را پوشید و در نمایشگاه دوم با لباس زندان و دمپایی و سلولی که دیوارهایش با انگشت خطاطی شده بود حاضر شد و در نمایشگاه سوم ابزاری را برای تخریب اثر تزیینی و زیبای خطاطانه در اختیار مخاطب قرار داده بود! فدایی در نوجوانی خوشنویسی را تا دورۀ ممتاز نزد چهره های شناخته شدۀ این رشته مثل استاد امیراحمد فلسفی دنبال کرد اما با ورود به دانشگاه ابتدا به گرافیک و سپس به نقاشی پرداخت. او فارغ التحصیل رشتۀ فلسفه از دانشگاه تهران و گرافیک مطبوعاتی از مرکز تحقیقات و رسانه هاست و مقالات تخصصی متعددی دربارۀ گرافیک و بررسی رساله های کهن خوشنویسی نوشته است. حرفهای صریح او که به اعتراف خودش ناامیدانه تلاش دارد از «انحطاط خوشنویسی و ابتذال نقاشیخط» بگریزد صحبت ما را از سابقه و کارهای او به گفتگویی تخصصی دربارۀ خوشنویسی و نقاشیخط کشاند.
چه شد که عنصر اصلی در آثار شما فرمهای نوشتاری یا خوشنویسانه شدند؟
من تا دبیرستان و دوره ی ممتاز با خط مانوس بودم،اما از سالهای میانی دبیرستان به بحثهای نظری علاقمند شدم و در ذهنم علت وجودی هنرهای سنتی از جمله خوشنویسی در جهان معاصر به زیر سوال رفت. با ورود به دانشگاه و رشتهی فلسفه پرهیز جدی من از خط آغاز شد و این مصادف بود با داغ بودن تب تجدیدنظرطلبی و اصلاحطلبی در سنتها و باورها و سیاست و رونقِبخش «اندیشه» در نشریات و بر سر زبان افتادن «رئالیسم انتقادی». در دورهی دانشجویی و در فضای پرشور و حال آن سالها بهخاطرعلاقهای که به رویکردهای انتقادی داشتم جذب تصویرگری و گرافیک مطبوعاتی شدم. با استقبالی که از کارهایم شد به رشته ی گرافیک مطبوعاتی وارد شدم و مراوده ی تاثیرگذار با افرادی مثل مرحوم بهمن جلالی و محمدعلی بنی اسدی از همانجا آغاز شد. بهخاطر علاقه و مطالعه ی «گرافیک ایرانی» به موسسه ی فرهنگی و هنری قباد شیوا رفتم و طی چند سال یک دوره ی کامل آموزشیرا آنجا گذراندم. همانجا برای رفع کمبودها در طراحی و آشنایی با مدیوم اکریلیک نزد احمد امیننظر و مدت کوتاهینزد مصطفی دشتیبودم و سپس به خاطر احساس نیاز شدید به شناخت رنگ و مبانی آن کلاسهای بابک اطمینانی را انتخاب کردم که به التفات بیشترمن به وجه بیانگر خوشنویسی و آشنایی درست با نقاشی مدرن بهویژه انتزاع و نقاشی کنشی منجر شد.
آن سالها تایپوگرافی هم خیلی فراگیر شده بود، در آثارتان گرایشی به آن نداشتید؟
در تمام آن سالها مطلقن در کارهایم عناصر نوشتاری ظاهر نمیشد و این پرهیز چنان سرسختانه بود که مراقب بودم تا حد ممکن در سفارشهای گرافیکی وجه تصویری برعناصرنوشتاری غلبه کند و به شدت از بیماری تایپوگرافیزدگی بیم داشتم. اما بنا به ضرورت به طراحی قلمهایی مثل «شمایل» و «سیمین» هم پرداختم و یا «سیاهمشق»هایی را با حروف تایپی ساختم که ساختار شبکهای داشتند ودر آنها بر فضای منفی و حفرههای داخل و مابین حروف تاکید و توجه بیشتری داشتم که از آنها در آثار چاپیام استفاده میکردم و بعدها در نقاشیهایم نیز ظاهر شدند. اما از انتهای دهه ی هشتاد که نشریات و ناشران از رونق افتادند و جای تصویرگری «ادیتوریال» وGraphic Commentry را کارتونهای روزمره یا طراحی از چهره و استفاده از عکس گرفت و در طراحی جلد کتابها هم بازی با حروف رونق گرفت، زمان کوچ یا خلوتنشینی بود. همین تغییر فضای اجتماعی و افزایش ریسک چاپ طرحهای انتقادی بود که مرا واداشت یا فرصتی به من داد تا به قابلیتهای خوشنویسی و استفاده از آن به عنوان یک مدیوم کمخطر فکر کنم، رسانهای که چون در طول تاریخ بیشتر پا در رکاب حکومت و همراه با قدرت وقت بوده است در ظاهر بسیار محافظهکار به نظر میآید.واقعا چقدر این امکان هست که اثر هنریای دچار خط باشداما قدرت بیانگری و توانایی تجسمی در به تصویر کشیدن پیچیدگیهای زندگی و دنیای سیاسی ما را هم داشته باشد و یا بتواند به مسائل اجتماعی و انسانی، فراتر از موضوعات کلیشهای دستمالی شده مثل عشق و عرفان و امور تزیینیورود پیدا کند؟ از سر همین دغدغه کتاب نفیسی را با استفاده از خط، تصویرگری و طراحی کردم که در رشتهی هنرهای تجسمی کتاب سال موضوع خود شناخته شد و پشتبند آن با ارائهی آثاری مثل لباس«سارآوا» و پالتوی اورال«سیاهمشق»،«طراحی لباس با حروف» را در یک ویژهنامه عرضه کردم.
از این دوره دوباره به خط پرداختید؟
استقبال از این تجربهها و گامهای اول سبب شد به رابطهی تن و خط و زیباییهای تنانهی خوشنویسی که بخش مهم مغفول و بلکه سرکوب شدهی زیباییشناسی سنتی آن است، معطوف بشوم و دوباره به بازخوانی رسالهها و تاریخ خوشنویسی بپردازم. در همین زمان و گرماگرم علاقهی دوبارهی من به مطالعهی خوشنویسی و درگیری با کمبود منابع درجه یک تفسیری دربارهی آنها با نظریات عباس عارف از معدود منتقدان قابل اعتنای خوشنویسی آشنا شدم. تازه آن زمان بود که مثل کشفی ناگهانی ملتفت شدم که «معلمان اول» خوشنویسی چه دریافتی از زیباییشناسی عصر خود داشتهاند و نوابغ خوشنویسی همچون یک هنرمند چطور محاکات (تقلید و بازنمایی) شخصی خود را شکل بخشیدهاند.در حقیقت بعد از سالها دوری از خوشنویسی و پرهیز از صورتهای منحطآن و کوشش برای احتراز از ابتذال نقاشیخط،دوباره کشش درونی نسبت به خط یافتم. هر چند واقعا نمیدانم آیا در نهایت امر موفقیتی حاصل میشود و راه خروجی از این وضع پیدا خواهد شد یا من هم به همان بیماری عمومی استفاده سطحی از خط برای هویتسازی یا کارهای تزیینی/بازاری ویا صرف مهارتنمایی دچار میشوم؛در هر حال خطریست که پذیرفتهام.
به نظر میرسد خیلی به آیندهی راهی که انتخاب کردید خوشبین نیستید! آیا این تردید در تفاوت اساسیای که بین خوشنویسی و سایر هنرها میبینید، ریشه دارد یا فقط به خاطر نگاه انتقادیای است که به وضع موجود آن دارید؟
من موقعیت تاریخیای که در آن قرار گرفتهایم را بسیار بغرنج میبینم و این پیچیدگی وجوه مختلفی دارد و یکی از آنها استحضار خوشنویسی- بهمثابه هنری که در جهان سنت بالیده - در جهان مدرن است. تردید داشتن در این وضع بسیار عقلانیتر و راهگشاتر از آن خوشبینی و یقین سُست است که از مدرن کردن یا معاصر کردن خوشنویسی و سیاهمشق دم میزند. آیا مشخص است در این پروژه مدرنیزاسیون خوشنویسی چه چیزی میخواهد به چه چیزی تبدیل شود؟ با تغییر ابعاد قلم و تنوع ابزار و مواد که خوشنویسی مدرن نمیشود؛ مدرنیسم نوعی دیگر اندیشیدن و به عالم نگاه کردن بوده است. با چه منطقی سیاهمشق را نقاشی آبستره میخوانیم؟ یادش به خیر استاد مشهوری بود در دانشگاه تهران که هنگام تدریس فلسفه تطبیقی میگفت:" «کوجیتو»ی دکارت چه ربطی به «انسان معلق» ابن سینا دارد که عدهای از شباهت و تطبیق آنها میگویند!" کار میرزا غلامرضا اصفهانی و میرحسین چه ربطی به هارتونگ و توبی و ماتیو دارد؟
اما شباهت ظاهری بین بعضی از سیاهمشقها با آن نقاشیها وجود دارد.
بر چه اساسی از لحاظ پدیدارشناسی، هنرهای تصویری ما با آنچه در غرب نقاشی مینامند همسان پنداشته شده که آثار خوشنویسانه یا کارهای مشهور به نقاشیخط را نقاشی مدرن و هنر انتزاعی بخوانیم؟ آن هم در فرهنگی که در رسالهی خوشنویسی قرن نهماش با برشمردن خطوط فرعیای که از خطوط اصول (اقلام سته) برآمدهاند صریح ذکر شده است که:"سایر خطوط من وجه از توابع قسم نقاشی است" و بعد در توصیف نقاش میآورد: "و قوت مخیله و تراکب طبع که این طبقه راست از اهل صنعت، هیچ کس را نیست". دقت کنید که ما از آن دوران تعریف و تفکیک قابل مطالعهای بین نقاشی (نگارگری) و خوشنویسی داشتهایم و علیرغم آنکه در بسیاری از رسالهها تعابیر ادبی خیالانگیزی از خوشنویسی و ملحقات آن وجود دارد، خوشنویسان فاقد آن قدرت خیالیکه برای نگارگران منظور نظر بوده تصور شدهاند.هنوز هم خیال و اندیشهی خلاقه با هنر پیوند دارد و امروز هم صورت دیگری از همان مسالهی قدیمی، کاربرد و موقعیت حاضر خوشنویسی را به جد مورد پرسش قرار داده است. این که میشنویم بعضی از منتقدین، خوشنویسی امروز را کیچ(مزخرف و بنجل پرزرق و برق!) یا منحط خواندهاند پُربیراه نیست. وقتی از سنت یا مدرنیسم و معاصریت فهم درستی جاری نیست چرا باید فکر کنم در این مسیر امثال من کامیاب خواهند بود؟
با توجه به استقبال گسترده دراین سالها به نقاشیخط، نمیشود گفت کسانی که مدعی مدرن کردن خوشنویسی هستند بر خلاف نظر شما کامیاب بودهاند؟
خیر، ابتدا باید مشخص کرد که این اصطلاح بر چه چیزی اطلاق میشود و سپس بررسی کرد که آیا آن در امتداد سنت خوشنویسی است یا نه.آنچه نقاشان نوگرای ایران از اواخر دههی سی و بهویژه اوایل دههی چهل در استفاده از حروف در آثار خود نمایش دادند هیچ ارتباط مستقیمی به سنت خوشنویسی و زیباییشناسی برآمده از آن نداشت. نوعی رویکرد هویتگرایانه به عناصر فرهنگ ملی و یا از جنس مطالعات فرهنگی و توجه به فولکلور و سنتهای جاری در زندگی مردم کوچه و بازار بود. نه در کوفیای که منصوره حسینی به کار گرفت، نه در نستعلیق و سیاهمشقگونههایی که زندهرودی مینوشت و نه درحرکات شکستهنستعلیق یا تعلیق وار پیلارام پروای رعایت آنچه در سنت خوشنویسی محور است یعنی «اصول» و زیباییشناسی خاص آن نبود. ذهنیت تازهای نشانههای بصری فرهنگ نوشتاری ما را برای خلق آثاری بیسابقه در هنر ما به کارگرفت، همانطور که همان ذهنیت به سنت نگارگری و دستبافتهها یا عناصر معماری بومی مثل کاهگل و آینهکاری هم پرداخت؛ ولی هیچکس در هیچ رشتهی دیگری مدعی نشد که هنرهای سنتی ما را بهروز یا مدرن میکنند! زندهرودی، فرمانفرمایان، مارکو، تناولی، تبریزی و اویسی سنتهای خوشنویسی، آینهکاری، کاهگلکاری، گلیمبافی و نگارگری ما را مدرن نکردند. اتفاقا همیشه آگاهانه فاصله خود را با استادکاران سنتی با احترام حفظ کردند. آنها هنرمندانی با ذهنیت مدرن بودند که به فردیت و هویت در جهان جدید توجه داشتند و هیچ ادعایی دربارهی تحول و تجدد نظام هنر گذشته ویا اجرای اصول هنرهای سنتی ما نداشتند.
زندهرودی هم هیچکجا نگفته است که خوشنویس است، خود را نقاش میداند که از خط هم استفاده میکند.
بله، اصلا آنچه بعدها به نام نقاشیخط پدید آمد حضور خوشنویسان سنتی مومن و معتقد به رعایت جز به جز اصول بود که ضمن ادعای وارث میرعماد و کلهر بودن، ناگهان دریافتند نباید از قافله عقب ماند. عمری مشق کرده بودند و به همان روش سنتی در مکتب استادان خوشنویسی زانو زده بودند. جهان این دو دسته بسیار با هم متفاوت است اگر چه به ظاهر رجوع هر دو به خوشنویسی است. لفظ «نقاشیخط» هم توسط همین گروه دوم و در اطلاق به کار همین دسته وضع شد و هیچ ربطی به آن هنرمندان نوگرا نداشت و آنها هم هرگز این اطلاق را به کار خود نپذیرفتند. به همین دلیل است که برای تفکیک آنها، گروه اول را نقاشان سقاخانه یا به تازگی لتریست میخوانند که هیچکدام عنوان دقیقی نیست و به کار گروه دوم نقاشیخط اطلاق میشود که محدوده و تاریخ خاصی دارد. میدانید که از مهمترین افراد گروه دوم رضا مافی است. برای دریافت عمق تفاوت این دسته با سایر نوگرایان کافیست دوازده بند "من چه میکنم" مافی را با گفتمان جریانهای مختلف هنری آن زمان از الخاص و محصص گرفته تا مارکو و تناولی بسنجید. نکته جالب اینجاست که اغلب افراد گروه دوم در خط کلاسیک بیشتر بازگشتگرا بودند و به بازتولید شیوهی میرزا غلامرضا و زیباییشناسایی میرعمادی گرایش داشتند تا جریانها و شیوههای تازه و معاصرتر در خوشنویسی. در حالیکه همان زمان کسانی مثل حسن آقا میرخانی به ویژه در کتابت خفی، برشها و مواصلات بسیار دیدنی و معاصری در خوشنویسی سنتی عرضه کردهاست. بنابراین نه در قرائت از مدرنیسم یا بومیسازی تجدد نکتهی بکر و پیشروانهای در جریان موسوم به «نقاشیخط» دیده میشد و نه در هندسة الحروف و شیوههای خوشنویسی رویکردی نوین.
بخاطر همین دلبستگی به جریان اول و هنرمندان نوگراست که در آثار شما علیرغم استفاده از حروف، اصول خط کمتر رعایت میشود؟
برای پاسخ باید نکته مهمی را توضیح دهم. معتقدم از ابتدا تا امروز خوشنویسی بر محور مفهوم بنیادین «اصول» شکلگرفته و از رسالهها بر میآید قدما دو معنا از این اصطلاح مراد کردهاند، یکی همان ابتکار ابن مقله و «وضع خط بر دایره ونقطه» است و دیگری -بهترین تعریفش- همان سخن باباشاه اصفهانی است که اصول را «جامع سایر اجزا» میخواند. فهم قدما از این مفهوم هرگز جزمی نبوده و در تاریخ خوشنویسی ما شاهدیم در دورههای مختلف اجزای اصول تغییر میکند و تعداشان زیاد و کم میشود، اما از آن زیبایی شناسیای زاییده میشودکه علیرغم تطور و تنوعش، منطقهی محدودی را پوشش میدهد که خلاقیتهای شگفت شیوهها و گونههای به ثبت رسیدهی خوشنویسی در همین محدوده رخ داده است. اما همزمان با رشد تاریخی خوشنویسیِ اصولمحور، رویکردهای متنوع دیگری به خط وجود داشته که خیلی به ارزشهای زیبایی شناسی برآمده از اصول اعتنایی نداشته و همچون فرهنگ وهنر مردمی و به قول امروزیها پاپ در مقابل فرهنگ و هنر فاخر و درباری، عالم بسیار زیبای مستقل خود را خلق کرده که آن را در انواع بهکارگیری حروف روی ظروف، بافتهها یا کتیبهها میبینیم. من در مقابل آن جریان اصول محورِ خوشنویسی اینها را «خطاطی» میخوانم که شمول گستردهتری دارد. با توجه به این نکته در پاسخ به سوال شما میتوان گفت اتفاقا مطالعهی خطوط قدما و کوشش برای آموختن زیباییشناسی پیچیده و حیرتآور «خوشنویسی» از علاقههای جدی من است، برشها و مواصلات خاص بعضی از نوابغ این رشته گاهی همۀ ذهن وضمیرم را درگیر میکند اما به خاطر دغدغههای نقاشانه، صورتی از آنهابسیار آزاد در کارهایم گزینش میشود که در حقیقت در اجرا به جهان «خطاطی» که از گذشتهی دور با ما بوده است نزدیک میشوم.
بهتر است کمی هم درباره ی کارهای شما صحبت کنیم، تنوع زیادی در آثار شما دیده میشود، چه در استفاده از مواد و چه در موضوعات،حتا گاهی آثار فیگوراتیو هم میشوند.
بله شبیه زندگیام هستند، راستش احساس میکنم انگار به صورت غریزی هر چه میخواهم و میپسندم از من دورتر میشود و باید صبورانه همیشه فارغ از هر نتیجهایفقط در جستجو باشم. بعضیها با کمترین تلاش به آنچه که میخواهند، میرسند و قرارپیدا میکنند، اما بعضیها هر چه میگردند بیقرارتر میشوند. باید خیالم راحت شود که همه جا را گشتهام تا اگر در پایان راه هم نیافتمش افسوس نخورم چرا فلان کوچه را نگشتم. شاید هم روحیهی تجربهگراییام در کار هنری افراطی است!
و همنشینی خط و فیگور و دلیل حضور فیگور در کارهایتان؟
نمیدانم دقیقن! شاید چون من از همان ابتدای دورهی دانشگاه، «نقاشیخط» را امر مبتذل و حتا برخلاف خوشنویسی سهلالوصول یافتم و حالا که دوباره بعد از سالها رویم به سمت خط برگشته، نمیخواهم کارهایم شبیه آنها باشدیا شاید ریشه در تاثیرپذیری من از کارهای اردشیر و بهمن محصص دارد که از نوجوانی و در تصویرسازیهای مطبوعاتیام خیلی به آنها گرایش داشتم. من همانطور که با دیدن ظرافتی سحرانگیز و یا برشی ناب از امثال میرعماد و کلهرحالم به سرعت دگرگون میشود، دیدن آثار کسانی مثل فرانسیس بیکن و دکونینگ هم دقیقن همان غلیان روحی را برایم دارد. مجموعه ی اکسپرسیونیستی زنهای دکونینگ با آن ضربات آزاد و رهای قلمو یا فیگورهای تحریف شده و متلاشی بیکن برای من لذت خودانگیختگی شکسته ی درویش و تصنع قاطع و خشک میرزا غلامرضا با آن دورگیریهای ظریفش را دارد. اولین بار که کاری از بیکن را از نزدیک دیدم گفتم این مرد چقدر سنتی نقاشی میکرده و به فکر زیبایی و ظرافت بوده! واقعن یک لحظه فکر کنید اگر بیکن یا بهمن محصص خطاط بودند چه میکردند؟قطعن حرف خودشان را میزدند و خودشان را پشت عبای درویش و میرعماد قایم نمیکردند، عرفان بنگیها را قی میکردند و معنویت آبکی برآمده ازورق طلا را با دستمال توالت میشستند!
چه شد که سلسله نمایشگاههای «خوشنویسان مشغول کارند» را طراحی کردید؟
از آغاز سال 92به فکر ارایه کارهایم بودم اما برای نمایش عمومی مطمین نبودم. کارها را به افراد خبره نشان دادم و سرانجام هم صراحت لهجه ابراهیم گلستان مرامصممتر کرد.ابتدا نمایشگاه«خوشنویسان مشغول کارند» اول را با عنوان «وضعیت مرزی» با موضوع کاوشی درتوانایی خطاطی در تصویر آلام و اضطراب بشری، درخرداد 93 برگزار کردیم ودر اسفند 93 دومین بخش نمایشگاه را با عنوان «حبسیههای مدرن؟!»معطوف به نوآوریهای عمادالکتاب، خوشنویس آزادیخواه عصر مشروطه را با انتشار چند مقالهی تخصصی برگزار کردیم که متوجه شدیم این نمایشگاهها ظرف مدت کوتاهی مخاطب قابل اعتنا و جدی پیدا کرده است. این دو نمایشگاه با همدلی و همرایی بهرام حنفی و نیز ولی فتاحزاده شکل گرفت که سابقهی سالها خوشنویسی و تجربه در گرایشهای تازهی آن داشتند و بهمن امسال بخش سوم این سلسله نمایشگاهها با عنوان «قوت خیال! خیال هویت؟» با همراهی دو نقاش با سابقه بابک اطمینانی و محمدعلی بنیاسدی در بررسی نسبت نقاشی و خوشنویسی برگزار شد که بازخورد خیلی خوبی داشت و مرا به ادامهی راه امیدوار کرد.
.........
منبع : مجله دیجیتال پان آرت
.......
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید