گفتگوی روزنامه همشهری با چهره ماندگار خوشنویسی کشور استاد عباس اخوین
........
........
احوالپرسی از استاد عباس اخوین که به «عالیجناب خط ایران» معروف است
میخواهم تا 100سالگی خطاطی کنم
هر کدام از تابلوهای خوشنقشی که زینت این دفتر محقر اما باصفا شدهاند برای خودشان حکایتی دارند اما یکی از تابلوها در بهترین جای ممکن و به قول معروف جلوی چشم است؛ تابلو خطی با مضمون بخشی از قصیده معروف «الا یا ایهاالساقی» که حافظ شیرازی در باب عاشقی گفته و استاد عباس اخوین آن را شرح زندگانیاش میداند. شاید کسی به اندازه او برای زنده نگهداشتن هنر خطاطی بهخصوص خط نستعلیق تلاش نکرده باشد و حاصل این کوششها این بوده که امروزه عباس اخوین را بهعنوان استاد مسلم خطاطی و یکی از برجستهترین خطاطان معاصر میدانند؛ کسی که از کلاس سوم ابتدایی تا امروز قلم را روی زمین نگذاشته و میگوید همه سختیهای عشق به هنر و خطاطی را به جان خریده است. استاد مدتی قبل و به پاس نیمقرن کوشش برای زنده نگهداشتن خط نستعلیق لقب عالیجناب خط ایران را دریافت کرد. او تاکنون کتابهای زیادی را به چاپ رسانده که بیشتر آنها بهدلیل تقاضای زیاد نایاب است و حالا در 82سالگی بیش از هر زمان دیگری به خطاطی عشق میورزد. محققان حوزه خوشنویسی، استاد را یک اتفاق نادر در تاریخ خوشنویسی میدانند و چلیپاها و کتابهایش را جزو برترین آثار خوشنویسی معاصر طبقهبندی میکنند اما او همچنان با خضوع و افتادگی درباره خودش و آثارش صحبت میکند و میگوید از دریافت لقبهای دهان پر کن به وجد نمیآید. با عالیجناب خط ایران درباره فراز و فرودهای زندگی هنریاش گفتوگو کردهایم.
استاد اخوین! چطور شد که به هنر خطاطی علاقهمند شدید؟
من از کلاس سوم دبستان و زمانی که در دبستان عنصری مشهد تحصیل میکردم به خطاطی علاقهمند شدم. در آن سالها، خط و نقاشی، جزو دروس بود و نمره عالی داشت. ما تا کلاس نهم معلم و دبیر خط داشتیم و یک جورهایی نوشتن تکالیف با خوشنویسی عجین بود. تمرین خطاطی در مدرسه و آموزههایم در کلاس خط، بعدها بدل به عشق شد و تا امروز در وجود من مانده است.
چرا به هنر دیگری مثل نقاشی علاقهمند نشدید و خطاطی را انتخاب کردید؟
برای خود من هم جای سؤال است اما تصور میکنم علاقهمندیام به خطاطی یک حس درونی بود و همین حس نگذاشت به سمت نقاشی یا موسیقی بروم. یادم هست وقتی با مادرم به حرم امامرضا(ع) میرفتم همه حواسم به کتیبههای داخل حرم بود و محو خطاطی روی آنها میشدم. رؤیای دوران کودکیام این بود که یک روزی بتوانم همینطور با خط خوش بنویسم و دیگران از تماشای آن لذت ببرند.
بین اعضای خانواده کسی بود که مثل شما خط خوشی داشته باشد؟
در خانواده ما همه به قول معروف خوش خط بودند. پدرم 2،3 کلاس بیشتر درس نخوانده بود اما خط ریز زیبایی داشت. یک خواهر و 4برادر داشتم که همه خط خوبی داشتند اما به جز من کسی دنبال خطاطی نرفت.
پس هنر شما برگرفته از استعداد ذاتی است و از پدر به ارث بردهاید؟
احتمالا همینطور است اما یک حسی هم مرا به سمت و سوی هنر خطاطی سوق داد. همان حسی که هنگام دیدن نقاشی یا گوش دادن موسیقی نداشتم.
بسیاری از استادهای خطاطی در مدرسه خط خوبی نداشتند اما بعدها در خطاطی به درجه استادی رسیدند. خط شما در سالهای تحصیل چگونه بود؟
البته در سالهای قدیم خط دانشآموزان بد نبود و استانداردها رعایت میشد؛ چرا که در مدرسه، نستعلیق آموزش میدادند و ما از بدو نوشتن با قواعد و زیر و بم خوشنویسی آشنا میشدیم. من هم مثل خیلی از دانشآموزان خط خوبی داشتم اما توأم با احساس بود و حس خوبی که موقع نوشتن داشتم مرا از بقیه متمایز میکرد.
کسی از دیدن خط خوش شما که دانشآموز ابتدایی بودید تعجب نمیکرد؟
برخی تعجب میکردند اما در دوران ما کمتر کسی به این مسائل توجه میکرد و اساسا چیزی به نام تشویق نداشتیم. من عملا هیچ مشوقی نداشتم و حتی در خانواده هم کسی مرا بابت خط خوبی که داشتم تحسین نمیکرد. طی 9سالی که در دبستان و دبیرستان تحصیل کردم هیچ معلمی با وسواس مرا تعلیم نداد و صرفا رونویسی میکردم. از سوم ابتدایی که حس خوبی نسبت به خطاطی پیدا کردم قلم را زمین نگذاشتهام اما تا اردیبهشت امسال که برایم نکوداشت برگزار کردند و لقب عالیجناب خطاطی را به من دادند مورد تشویق قرار نگرفته بودم. در واقع نخستین بار در سن 81سالگی و بعد از 70سال مورد تشویق قرار گرفتم. البته بهطور جسته و گریخته مقالاتی میخواندم که مرا با بزرگان نستعلیق مقایسه میکردند اما همه نقد بود و تمجیدی در کار نبود.
یعنی هیچوقت از طرف خانواده یا معلمها مورد تشویق قرار نگرفتید؟
یادم هست یکبار مشقهایم را با خط خوش نوشته بودم اما وقتی با شوق و ذوق به معلم نشان دادم، بدون اینکه مرا نگاه کند، قلمش را به شکمم فشار داد و گفت برو سر جایت بنشین. در خانه هم معمولا پدرم مدام میگفت به جای خطاطی بهتر است مشقهایت را بنویسی و من گاهی اوقات بهطور پنهانی تمرین خطاطی میکردم. با این حال عشقم که همان خطاطی بود را رها نکردم.
هنر خطاطی چقدر در مأنوس شدن شما با بزرگان و مفاخر ادبیات فارسی تأثیر داشت. میخواهیم بدانیم هنگام نوشتن اشعار بزرگان ادبیات، به معنی و مفهوم آنها توجه میکردید یا صرفا مشغول رونویسی بودید؟
استادهای خوشنویسی با شعری از سعدی شروع میکنند که میگوید: «اول دفتر به نام ایزد دانا/ از عظمت ماورای فکرت دانا». البته نخستین شعری که من نوشتم از فردوسی بود که میگوید: «توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود». بنابراین از همان ابتدا با شعر و ادبیات مأنوس شدم و تا امروز ادامه پیدا کرده است.
بهترین شعر یا متنی که نوشتهاید و شما را تحتتأثیر قرار داده چه بوده است؟
اشعاری که از دیوان حافظ انتخاب میکنم مرا تحتتأثیر قرار میدهد؛ مثلا قصیده «الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها/ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.» فکر میکنم این بیت شرح زندگی من است چون هرگز از عشقم که همان خطاطی باشد دست نکشیدم و بهرغم همه ناملایمات رهایش نکردم. گاهی اوقات شاگردانم میگویند فلان خطی که نوشتی برای رو کم کنی است اما در جواب آنها میگویم من روی خودم را کم میکنم و باید از خط دیروزم بهتر بنویسم.
از چه زمانی از راه خطاطی به درآمد رسیدید؟
سال1337 که دیپلم گرفتم در بانک بیمه بازرگانان استخدام شدم اما یک سال بعد که پدرم فوت کرد قلم و دوات را در دست گرفتم. به کانونهای تبلیغاتی و استودیوهای فیلمسازی رفتم و خودم را بهعنوان خطاط معرفی کردم. بعد از جستوجوهای فراوان همکاریام را با آنها شروع کردم و کارم این بود که آگهیهای داخل روزنامه یا تایتلهای سینما مینوشتم. همه آگهیها با خط نستعلیق در روزنامهها چاپ میشد و بعدها با استاد فرادی که پیشکسوت این کار بود، نسخ سربی را ابداع کردیم که مثل حروفچینی دستی در روزنامههای قدیم بود. یک روز یکی از دوستانم که در کانون آگهی پرسپولیس کار میکرد با من تماس گرفت و گفت خط تو قرار است پنجشنبه در روزنامه کیهان چاپ شود.آن موقع رادیو ترانزیستوری«نت» تازه به بازار آمده بود و در روزنامهها تبلیغ میشد و من متن آگهیاش را برای روزنامه کیهان نوشتم. وقتی روزنامه را خریدم تا آگهی را ببینم چشمام به آگهی استخدام روزنامه کیهان افتاد که نوشته بود این روزنامه به یک خطاط نیاز دارد. من هم چند نمونه کار بردم و از بین چند نفر از خوشنویسان آن موقع، مرا انتخاب کردند. بهرغم مخالفت خانوادهام، کارمندی بانک را رها کردم و به استخدام روزنامه کیهان درآمدم چون به خطاطی عشق میورزیدم. البته در آن سالها بهطور حرفهای آموزش ندیده بودم و بعدها متوجه شدم در خیابان خانقاه تهران جایی به نام کلاسهای آزاد خوشنویسی برقرار است. بعد از تعلیم در این کلاسها، جهش بزرگی را در خطاطی احساس کردم. معلم من مرحوم علی آقا حسینی، یکی از شاگردان مستقیم عمادالکتاب بود که خیلی روی کارم تأثیر گذاشت.
برای استخدام شما بین روزنامههای آن زمان رقابت هم بود؟
چند روز از فعالیتم در روزنامه کیهان گذشته بود که از طرف روزنامه اطلاعات پیشنهاد کار دریافت کردم. در آن سالها همه روزنامهها برای خودشان آتلیه داشتند و به ازای هر 5یا 6نفر نقاش، یک خطاط هم در این آتلیهها کار میکرد. تعداد خطاطها خیلی کم بود و به همین دلیل روزنامه اطلاعات حاضر بود حقوق بیشتری به من بدهد اما قبول نکردم.
اطلاعات چقدر بیشتر میداد؟
وقتی کارمند بانک بودم 210تومان حقوق میگرفتم که 10درصدش بابت مالیات کم میشد اما با حقوق 300تومانی به کیهان رفتم. چند روز از شروع کارم در کیهان گذشته بود که روزنامه اطلاعات پیشنهاد حقوق 500تومانی داد. من هم گفتم اجازه بدهید نخستین حقوقم را از کیهان بگیرم تا به شما جواب بدهم. وقتی برای دریافت حقوق به حسابداری کیهان رفتم دیدم جلوی اسمام نوشته 500تومان و به همین دلیل به اطلاعات گفتم اگر هزار تومان هم بدهید از کیهان تکان نمیخورم.
کار شما در کیهان فقط نوشتن آگهی بود؟
بله از 8صبح تا یک بعد از ظهر متن آگهیها را مینوشتم و تعداد آگهیها متغیر بود. فرم کار هم اینگونه بود که میگفتند مثلا متن 100کلمهای را در باکسی با ابعاد مشخص بنویس. نخستین آگهیای که نوشتم برای کانون تبلیغاتی پرسپولیس بود و باید یک آدرس را در 17سانت جا مینوشتم. آنقدر قلمام را ریز و درشت کردم که کار انجام شد و خیلی هم موردپسند صاحب آگهی قرار گرفت.
آگهیهایی که در آن سالها با خط نستعلیق در روزنامهها چاپ میشد تأثیر بیشتری روی ذهن مخاطب داشت یا آگهیهایی که این روزها با بهرهگیری از نرم افزارهای مختلف چاپ میشود و خوشرنگ و لعابتر بهنظر میرسد؟
قطعا هر آنچه با خط خوش نوشته شود بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. حتی شعر هم وقتی با خط نستعلیق نوشته میشود مخاطب بیشتری را جذب میکند و گویی شعر هم زیباتر و پرمعناتر جلوه میکند.
چه چیزهای دیگری در آن سالها با خط نستعلیق معرفی میشد که حالا نمیشود؟
خیلی چیزها. کارت ویزیتها و سر نسخه پزشکان، سردر شرکتها، برگههای سهام و لوگوی روزنامهها با خط نستعلیق و یک مقداری هم نسخ بود. حتی متن مدرک دیپلم و مدارک دانشگاهی با خط نستعلیق بود.
چرا هنر خطاطی، بهخصوص نستعلیق، آرامآرام فراموش شده و مثل سالهای دور موردتوجه قرارنمیگیرد؟
یکی از دلایلش این است که همهچیز صنعتی و ماشینی شده است. حتی نرمافزار خط من به نام«کلک» در سال1373 وارد بازار شد و جزو بهترین نرم افزارهای زمان خودش بود. از طرفی، خطاطی مثل گذشته علاقهمندان زیادی ندارد. سال1371 که مرکز کتابت و تعلیم ایران را برای آموزش خطاطی به هنرجویان تاسیس کردم بالغ بر 250شاگرد داشتم اما حالا تعداد شاگردانم به کمتر از 50نفر رسیده است. بعد از انقلاب، تعداد کلاسهای هنری مثل موسیقی و تئاتر محدود شد اما بعدها که فضا را بازتر کردند، علاقهمندان به هنر پخش شدند و خیلیها هنرهای دیگر مثل موسیقی و تئاتر و حتی یادگیری زبان انگلیسی را به خطاطی ترجیح دادند. البته تعداد اعضای انجمن خوشنویسی و کلاسهای خوشنویسی و تدریسهای خصوصی خطاطی در مقایسه با سالهای گذشته خیلی بیشتر شده و نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت.
تعداد هنرجوها بیشتر شده اما بهنظر میرسد خط نستعلیق بهعنوان یکی از هنرهای اصیل ایرانی در معرض فراموشی قرار گرفته است. برای احیای خط نستعلیق چه باید کرد؟
بهنظرم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید وارد میدان شود و هنرمندان خطاط را مورد حمایت قراربدهد. خیلی از استادهای خطاطی بهطور پارهوقت در این حرفه فعالیت میکنند چون از راه آموزش خطاطی نمیتوان امرارمعاش کرد. خط نستعلیق مختص ایرانیهاست و هیچ کشور دیگری نمیتواند در برابر خوشنویسان ایرانی عرض اندام کند. البته آموزشوپرورش هم میتواند برای احیای این هنر قدم بردارد.
معتقدید نستعلیق باید به کتابهای درسی برگردد؟
یکی از راهها همین است. متأسفانه به این بهانه که نستعلیق و دایرههای نون و عین برای دانشآموزان سخت است، خط را از دروس مدارس حذف کردند و خط دست و پا شکسته با کرسی غلط را به بچهها یاد دادند. خط بسیاری از افراد تحصیلکرده ما خوب نیست درحالیکه دانشآموزان دوره ما به واسطه اینکه نوشتن را با نستعلیق شروع میکردند خط خوشی داشتند. در دوره ما مشق کلاس اول را با خط نستعلیق مینوشتند و خط همه کتابهای درسی نستعلیق بود. با حذف نستعلیق از کتابهای درسی شاید فراگیری دروس راحتتر شد اما باعث بدخطی چند نسل شده و این یک اشتباه بزرگ است. چند سال قبل از طرف آموزشوپرورش با من صحبت کردند و نتیجهاش این شد که یک مقدمه برای کتابهای درسی و یک تمرین خوشنویسی برای کتابهای پنجم دبستان نوشتم اما بعد از مدتی آنها را هم از کتابهای درسی حذف کردند.
در زندگی احساس رضایت دارید؟
احساس رضایت دارم چون با عشق زندگی کردم و در نتیجه مادیات هم ناخودآگاه وارد زندگیام شد. سالم زندگی میکنم و در زندگی فقط اهل خط بودهام و بس.
به جز خطاطی معمولا چه کارهای دیگری انجام میدهید؟
تمام زندگی من با خطاطی عجین است و تقریبا میتوانم بگویم اوقاتفراغتی ندارم. در 82سالگی هنوز هم صبح زود به دفتر کارم میآیم و تا عصر کار میکنم. هنوز عاشق خطاطی هستم و با عشق به زندگیام ادامه میدهم.
در اوقات بیکاری مشغول چه کارهایی میشوید؟
روزهای شنبه و سهشنبه به باغ جمع و جوری که در منطقه کردان کرج دارم میروم و ورزش میکنم. ورزش هم جزو برنامههای روزانه من است و هر روز صبح بین نیم ساعت تا 40دقیقه نرمش میکنم. 15حرکت ورزشی بلدم که روزی 30بار هر کدام را تکرار میکنم تا از کمر درد که نتیجه نشستن زیاد است در امان بمانم. تجربه به من میگوید داروهای شیمیایی برای درمان درد مفاصل افاقه نمیکند و بهترین دارو ورزش است.
فکر میکنید تا چه زمانی میتوانید به خطاطی ادامه بدهید؟
سلطانعلی مشهدی که از خوشنویسان دوره صفویه و قبل از میرعماد بوده کتابی دارد به نام «صراط السطور» که در سن 84سالگی نوشته و در آن خوشنویسی را تعلیم داده است. یکی از آرزوهای من این بود که بتوانم مثل سلطانعلی مشهدی تا 84سالگی بنویسم و تعلیم بدهم. حالا که به 82سالگی رسیدهام و به قول دوستان خطم بهتر شده است، بدم نمیآید تا 100سالگی بنویسم.
به جز آثار هنری فاخر، فکر میکنید چه میراث مهم دیگری از خودتان به جا خواهید گذاشت؟
همه شاگردانم با سبک و آداب زندگیام آشنایی دارند و شاید برایشان سرمشق باشد. در زیست شخصیام به جای صحبت، عمل کردهام و این را با رفتارم نشان دادهام. در فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی روی این نکته تأکید شده که هر چه برای خودت میپسندی را برای دیگران هم بپسند. فرهنگ ایرانی میگوید یک سوزن بهخودت بزن یک جوالدوز به دیگران. اگر به همین توصیهها گوش بدهیم درست رانندگی میکنیم و با زیر پا گذاشتن قوانین رانندگی موجب آزار همشهری خودمان نمیشویم.
از اینکه خطاطی را برای زندگی و امرار معاش انتخاب کردید رضایت دارید؟
اگر صد بار دیگر هم زمان به عقب برگردد، به جز خط هیچ هنر دیگری را انتخاب نخواهم کرد. مدتی در بانک و حدود 2سال هم در روزنامه کیهان کارمند بودم اما روحیات من با پشتمیزنشینی سازگار نبود و به همین دلیل برای خودم آتلیه خطاطی راه انداختم. از سال1371 هم مرکز کتابت و تعلیم ایران را تاسیس کردم و مدام در تکاپو بودهام. شاید اگر به پشتمیزنشینی رضایت میدادم الان اینجا نبودم.
علاقهمندیام به خطاطی یک حس درونی بود و همین حس نگذاشت به سمت نقاشی یا موسیقی بروم. یادم هست وقتی با مادرم به حرم امامرضا(ع) میرفتم همه حواسم به کتیبههای داخل حرم بود و محو خطاطی روی آنها میشدم
اگر خط نبود معلم شیمی میشدم
عباس اخوین تحصیلات آکادمیک دارد اما در رشتهای که هیچ ارتباطی با هنر و خطاطی ندارد. او فارغ التحصیل رشته شیمی است، کارمند بانک بوده و حالا یکی از استادهای برجسته خطاطی در ایران است: «ما از سال1334 که از مشهد به تهران آمدیم برای ادامه تحصیل به مدرسه خرد در حوالی میدان منیریه رفتم. در مدرسه خرد دبیری داشتیم به نام دکتر محدث که داروسازی خوانده بود و شیوه تدریسش اینگونه بود که اگر نیمی از کتاب را خوانده بودیم از همه فصلها امتحان میگرفت. به همین دلیل به شیمی علاقهمند شدم. آقای محدث جمله معروفی داشت که میگفت «خریت نهتنها علف خوردن است». همین جمله برای خیلی از بچهها درس بود و میدانستیم که هر کار اشتباهی را نباید انجام بدهیم و میبایست در مسیر درست قدم برداریم». استاد عباس اخوین لیسانس شیمی دارد اما همانطور که بارها در شرح زندگیاش تأکید کرده از دوره نوجوانی به خطاطی عشق میورزیده و هیچ اعتنایی به موقعیتهای دیگری که برایش فراهم شده نداشته است؛ «وقتی دیپلم طبیعی گرفتم، پدر و مادرم میگفتند میتوانی پزشکی بخوانی اما علاقهام خطاطی بود. از طرفی در سالهای تحصیل تحتتأثیر رفتار و شخصیت آقای محدث بودم و اگر خطاط نمیشدم سراغ دبیری شیمی میرفتم.» استاد برای این پرسش که چرا تحصیلات در زمینه هنر و خطاطی نیست، پاسخی جالب دارد؛« در کار خطاطی دنبال تئوری نیستم و انگار یک حس درونی به من میگوید فقط بنویس. خیلی از خوشنویسها به جای نوشتن دنبال تئوری میروند اما من مرد عمل هستم نه سخن.»
میتوانستیم پیکان را به بنز تبدیل کنیم
اینکه چطور یک هنرمند بیش از نیم قرن در یک رشته هنری دوام میآورد تا به درجه استادی برسد سؤالی است که بسیاری از شاگردان عباس اخوین در کلاسهای خطاطی با او در میان میگذارند و جواب استاد فقط یک جمله است: هر کاری را درست و بهتر از روز قبل انجام دادم.
بعد از یک عمر فعالیت هنری و تلاش برای زنده نگهداشتن خط نستعلیق، لقب «عالیجناب خط ایران» را به شما دادهاند. خودتان را سزاوار چنین القابی میدانید؟
بهتر است دیگران درباره هنر من قضاوت کنند. خوشنویسان معروف القابی مثل زرینقلم و زرینخط داشتهاند، حتی عمادالملک با لقب میرعماد شناخته میشد اما از حدود 75سال قبل که قلم در دست گرفتم تا امروز هیچ لقبی برای خودم انتخاب نکردم. در شرح حالم هم نوشتهام؛ کمترین، عباس اخوین.
در طول زندگی تا امروز که در حال پشتسر گذاشتن هشتادودومین بهار زندگی هستید هرگز به مادیات اعتنا نکردهاید و به قول خودتان دنبال عشقتان که همان خطاطی است، بودهاید. اگر زمان به عقب برگردد باز هم خطاطی را انتخاب میکنید یا بهدنبال شغل پردرآمدتری میروید؟
اگر زمان به عقب برگردد باز هم عشق را انتخاب میکنم. یکبار در مجله هنرمندان که قبل از انقلاب منتشر میشد نوشته بودند اخوین با اینکه حجم کارش بالاست اما روزبهروز در حال پیشرفت است. دوستان زیادی بودند که شاید خطشان از من بهتر بود اما چون سرسری مینوشتند و عاشق واقعی نبودند خطشان از بین رفت و آرامآرام محو شدند.
فکر میکنید راز موفقیت و پیشرفتتان در هنر خطاطی چه بوده است؟
راز موفقیتم در بهتر نوشتن است. همیشه بهترین کارم را برای مشتری انجام میدهم و تصورم این است که دارم برای خودم کار میکنم. معتقدم هر کاری را باید درست انجام بدهیم و این لازمه زندگی در مملکت ماست. اگر هر ایرانی وظیفه خودش را به خوبی انجام بدهد کشورمان بهشت روی زمین خواهد شد. وقتی ما خط تولید پیکان را داشتیم کرهایها به حالمان غبطه میخوردند اما حالا با هیوندا دنیای خودرو را تسخیر کردهاند. اگر کارمان را درست انجام میدادیم کیفیت پیکان را به مرسدس بنز میرساندیم.
........
گفتگو از مهرداد رسولی
لینک خبر : http://newspaper.hamshahri.org/id/59096/میخواهم-100سالگی-خطاطی-کنم.html
......
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید